اوای عزیزماوای عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

اوای خوش زندگی ما

اولین سفردونفره من و اوا با اتوبوس

1394/3/18 17:11
نویسنده : مامان فریده
1,036 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگم از وقتی خونواده عمو باز واسه زندگی رفتن اراک ما خیلی تنها شدیم و دلم خیلی واسشون تنگ شده بود خطاواسه همین تصمیم گرفتیم بریم اراک ببینیمشون .بابا ارش چون در مغازه سرش شلوغ بود نتونست بیاد واسه همین واسه من و تو اتوبوس وی ای پی بلیط گرفت و ساعت 9 شب حرکت داشتیم به سوی اراک. همون روز هم ساعت 6 رفتیم اتلیه خورشید واسه انتخاب عکسهای اتلیه دو سالگی که روز قبلش برده بودمت و کلی عکس قشنگ ازت گرفتم بماند که یکم هم منو اذیت کرد ی داخل اتلیه موقع عکس دلخورالبته حق داشتی خیلی خسته شدی گلم و هم اینکه چون لباست را مرتب عوض کردم واسه عکاسی و اینکه با لباس باز یه مدت طبقه بالا منتظر شدیم تا شما گریه هات اروم بشه همون شب سرما خوردی و عطسه و سرفه زدی و بهانه گرفتی ترسوبهت دارو دادم اولش فکر کردم حسایت زیاد جدی تگرفتم و با دارویی که بهت دادم یکم اروم شدی خلاصه ساک و چمدون اماده بستیم و بابا ارش اومد ما رسوند داخل ترمینال و تا اومدسم سوار شیم دیدی همه دارن میان سوار میشن و تا اتوبوس حرکت کرد زدی زیرررررررر گریه که بابا ارش کو گریهو همش سراغش را میگرفتی کلی گریه کردی تا با چوب و شور و اب سرگرم شدی داخل اتوبوس فیلم گذاشتن و خوراکی و اب میوه دادن که تو همه را خوردی و یکم اطراف را نگاه کردی و خوابیدی ولی تو خواب هی میپریدی و اب گلوت را به سختی فرو میدادی  گلو درد داشتی دلخور و معلوم بود ته گلوت اذیت چون تو خوا اذیت بودی و با وچود دارو زیاد نخواببدی و نزدیک اراک بیدار شدی و هی میگفتی بریم بریم و هی اب خوردی تا اینکه بالاخره رسیدیم و عمه مریم اومد دنبالمون و رفتیم خونه مامان شهناز .شب اول شام را خوردیم بعد هم چایی و میوه و دارو دادم بهت و خوابیدی ولی از فرذا دیدم عطسه هات بدتر شده و خیلی اذیتی بردمت دکتر چون دیگه با داروی حساسیت خوب نمیشدی دکتر هم با زن عمو و سونیا جون با یه بدبدختی رفتیم و تو تو راه همش عطسه و اب ریزش داشتی و خیلی ناراحت و عصبی بودم از اینکه مریض شدیگریهدلشکسته دکتر بهت دارو داد رفتیم گرفتیم گفت ویروس سرماخوردی با خوردن داروها اصلا خوب نشدی و حتی بهتر هم نشدی و عصبی شده بودی همون جور که داخل بروشور نوشته شده بود دارو را قظع کردم باز بردمت دکتر و به اصرار خودم انتی بیوتیک داد که تا خوردی بهتر شدی و تا 7 روز که کامل مصرف کردی خوب خوب شدی و لی خدا را شکر با اینکه مریض بودی و مرتب ابریزش داشتی خیلی اذیت نکردی و تو غذا خوردن کامل همکاری کردی و من از این لحاظ خیالم راحت بود و یکم اروم میشدم .تشویقفقط موقع بینی پاک کردن اذیت بودی مخصوصا خونه مامان بزرگ که دعوت داشتیم براثر این داروها یی که خورده بودی و خواب اور بود خوابت میومد ولی چون میخواستی بازی کنی و نمیخواستی بخوابی اذیت بود یو همون روز ظهر با کلی گریه و داد و بیداد خوابیدی بمیرم برات الهی مامان جونم دلشکستهنگرانت بودم که چرا تو سفر مریض شدی و خودم را سرزنش میکردم ولی از روزی که داروی انتی بیوتیک مصرف کردی بهتر شدی و سرحال تر شدی و خوابت هم تنظیم شد و خوب خوابیدی و دیگه با سونیا سرگرم بودی.سونیا هم شبها میموند خونه مامان شهناز تا با تو بازی کنه و خدایی هم خیلی خوب با هم بازی کردید یدون دعوا  بردیمتون شهر بازی ول یتو سوار هیچ وسیله ای نشدی ولی بیشتر راه رفتی و خوشحال بودی .خلاصه یک هفته اراک بودیم و به مهمونی و گشتن گذروندیم و به تو خیلییییییی خوش گذشت یه روز مهمون خونه مادر بزرگ بابا بودیم یه شب خونه دایی مصطفی و شبهای دیگه هم با خاله و عمو اینا گذروندیم و دور هم خوش بودیم .یه شب با عمو رفتیم پارک نزدیک خونه و بلال خوردیم تو واسه بار اول خرودی و دوست داشتی نوش جونت عشقم.خندونک دو شب هم شام و ناهار خونه عمو بودیم حسابی به زن عمو و عمو زحت دادیم خیل ی خسته شدن مخصوصا جاری خوبم که واسمون سنگ تموم گذاشت محبترزو 16 اردیبهشت هم بلیط برگشت داشتیم که عمو ما را رسوند ترمینال و برگشتیم دیگه حالت کامل خوب بود و شیطونی میکردی تو اتوبوس ولی بدون صدا و مثل همیشه خانوم بودی دختر کوچولوی من بعد هم یکم خوراکی حوردی و خوابیدی تا خود ا صفهان بابا اومد دنبالمون و تو از دیدنش کلییییییی ذوق کردی شام هم بابا رفت واسمون کباب ترکی خرید اومد خونه خوردیم لالا اخ جون خونه خودمون هورااااااااااا جشنقه قههاینم از عکسها

پسندها (3)

نظرات (0)