متفرقه از نوع عکس 21 و 22 ماهگی
یه روز با دیانا و مامانش رفتیم خیابون و پاشاز گردی و بعد هم رفتیم سیب زمینی خوردیم کلی شیطونی و گریه و خنده و داد و فریادو خستگی داشتیم از دست شما وروجکها اینم یه روز عصر که رفتیم خونه خاله مهسا و باز حسابی شیطونی و بدو بدو کردین با شهنام حسابییییییییی جور شدی یه روز دوتایی با هم مریض شدیم اول تو بعد من وااااااااای که چه روزهایی بود اینجا هم مریض بودی دست تنها یه روز هم بابا نبود رفت تهران من و تو شب تا صبح تنها بودیم دوبار بردمت دکتر تا خوب شدی و خودم هم بدون استراحت سر پایی خوب شدم بابا هر شب میومد واسمون اب پرتغال میگرفت و تو خیلییییی خوب خوردی واسه همین سریع خوب شدی خدا را شکر و همکاری کردی تو غذا...
نویسنده :
مامان فریده
15:15