یه موش کوچولووووووووو
جمعه داشتیم میرفتیم خونه مامان جان منتظر بابا بودیم تا لباس بپوشه تا نشستی خیره شدی به دوربین این مدلیبی خیال دوربین شدی و رفتی تو کاره گلهای قالیبعد تا صدات زدم اوا شروع کردی به انگشت خوردنبهت گفتم اوا موش بشو این جوری فلش دوربین خورد تو چشمت و نصفه موش شدیووووووووو دوباره گفتم مامان موش بشو که این دفعه کامل موش شدی الهیییییییییی من قربونت برم با اون قیافه خوشمزت بوووووووووووساین روزها تا خاله ها تو را میبینن میگن اوا موش شو حالا تو در هر حالتی که باشی اونها کار ندارن انقدر میگن تا تو موش میشی و اونها هم غش و ضعف میکنن برات
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی