خردادماه
سلام عشقم اینقدر نیومدم اینجا که نمیدونم چی بگم و چی بنویسم چون وقت نیست میرم سراغ خاطراتت.خردادماه همش با دیانا جون و مامانش بیرون بودیم پارک و خانه بازی .گاهی هم مهموم بودیم خونشون واسه شام بدون بابایی میرفتیم و میومدیمیه روز هم رفتیم خونه دوست من و حسابی با پارسا بازی و دعوا کردید و خوشحال بودی یکی دو روز هم خودمون بیرون رفتیم دوتایی خونه مامان جون هم این وسطها اوه فرصت میشد میرفتیم و خلاصه روزانه میگذروندیم واست سه چرخه خریدیم خیلیییییی دوستش داری و همش باهاش سرگرمی عکس های اتلیه هم گرفتم خیلی راضی هستم عالی شده. یه شب هم بابا جون حسین مهمون ما بود که کلی ذوق کردی و واسش شیرین زبونی کردی جمعه ها هم میرفتیم هایپر خیلی اونجا را دوست داریم سه تایی خخخخخ تو حسابی بدو بدو کردی و شاد بودی بدون حرف اضافه میریم با هم عکسهای عشقمو ببینیم