اوای عزیزماوای عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 6 روز سن داره

اوای خوش زندگی ما

اوا دل میبره

1392/12/3 13:47
نویسنده : مامان فریده
251 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشققققققققققق درسته منماچدیگه بابایی جمعه بعداز ظهرها  هم میره مغازه و من و تو از صبح تا شب تنهاییمناراحتاون جمعه مامان جان و بابا جان حسین اومدن پیشمون ولی زود رفتن. ولی این جمعه تنها بودیم بابا اومد ناهار خورد و زود رفت سبزدختر خوبی بودی مثل همیشه فقط تو خوردن قطره هات یکم گریهههه کردی ولی خوردی بالاخره خوب هم غذا خوردی و بعد هم خوابیدی منم واست عموپورنگ را ضبط کردم وقتی بیدار شدی در حال تماشای عموپورنگ دست میزدی و منم از فرصت استفاده کردم بهت موز میدادم یک کوچولو خوردی  موز را بیشتر از سیب دوست داری لبخندالهی فدات بشم که کارتون میبینی میخندیبغلماچساعت 8 هم بهت شام دادم ساعت 9.5 بابا زنگ زد گفت بریم بیرون منم زیر قابلمه غذات را خاموش کردم و اماده شدیم بابا 10 اومد و شام رفتیم پیتزا فروشی (جمیرا)به پیشنهاد بابا که اونجا شما کلیییییییییی دلبری کردی برا همه از گارسون بگیر تا صندوق دار و مشتریها (مرد وزن) وما هم سر بزیر میخندیدیم بهت که همچین دختر نیجیبی داریم ماااااااااخندهخجالت گارسونه یه مرد نسبتا سن دار بود که عاشقت شده بود و تو هم میپریدی تو بغلش تا بهت میگفت بیا بغلمبغلو بهش میخندیدی واون هم بغلت گرفت و بردت پیش صندوق دار و اونا هم که چند تا دختر بودن واست غش رفتن و کلاهت را در اوردن تعجبو همش میگفتن ماشالا چه دختر خوشگلی واسش اسفند دود کنیدقلبیکی دیگه بغلت گرفت گفت وای چه سبکه مثل پر کاه میمونهناراحتیعد دوباره اومدی پیش ما ولی میخواستی بری بغل اون اقاهه و نق میزدی(.یکم پیتزا هم این وسطا خوردی)دوباره اقاهه گرفتت بغل و بردت و با 2 تا جایزه این بار برگشتی با دست پرنیشخنددو تا پازل بهت دادن گفتن چون دختر خوب و خوش اخلاقی بودی 2 تا دادن که تو هم سریع بردی تو دهنت و نمیشد ازت پس گرفتکلافهدیگه شام را خورده بودیم کلاهت را گذاشتیم سرت و بابا اونجا مشغول ساختن پازلت شد با گارسونهتعجبکه دیگه خوابت میومد و بابا بلند شد که بریم که خانوم صندوق دار منو صدا زد گفت به دخترتون لباس خوشکل نپوشونید خودش خیلیییییییییی خوشگله چشم میخوره واسش صدقه بزارید فرشتهما هم تشکر کردیم و اومدیم داخل ماشین و شیر خوردی و زود خوابت برد خوابدورت بگردم خسته شدیماچبا همون لباسا خوابیدی منم اروم که بیدار نشی پاپوشت را در اوردم و کتت را از تنت در اوردم و خوابیدی بعد 1 ساعت شلوارت را عوض کردم و شلوار راحت تنت کردم و تو همچنان خواب بودیییییییی بهت تو خواب شیر دادم و  بعد هم واست صدقه گذاشتم کنار .تا امروز ساعت 10 خوابیدی 2 بار هم شیر خوردی دیشب تو خواب نوش جونخوشمزهاین هم عکس پازل هایی که هدیه گرفتی داخلش 1 سی دی کارتون هم بود یکیش 2 تا اسب و با یه ارابه بود اون یه جعبه هم برج ایفل بود که ساختنش یکم سختهاین متن پشت جعبه ها  نوشته شده بود واست عکس گرفتم که اگه بزرگ شدی و جعبه ها از بین رفت یادگاری بمونه خدایا مواظب فرشته کوچولوی ما باش از چشم بد دور بمونه الهی امینفرشته

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان آیهان کوچولو
3 اسفند 92 15:54
الهی که از چشم بد به دور باشه این دختر نازو خواستنی.
مامان فریده
پاسخ
مرسی خاله جووووووووون
مثل هیچکس
4 اسفند 92 19:53
خوب مامانی ماشالا دخترمون هم نازه هم تو دل برو معلومه که همه جذبش میشن .
مامان فریده
پاسخ
ممنون خاله جون محمد را ببوسسسسسسسسسس محکمممممممم