جونم برات بگه
سلام مامانی خوبی عشقجونم برات بگه از روز چهارشنبه تا امروز که یکشنبه هست و روز مادر روز مننننننننننننننن که با تو مادر شدمچهارشنبه عصر رفتیم چشم پزشکی و مثل همیشه زحمت بردنمون افتاد با بابا جون حسین ایشالا که 120ساله بشه بابای گلم ماهههههههههه به خدا بعد هم تا نوبتمون بشه رفتیم پیش دکتر بدیعی دکتر خودت که چکاپ کامل شدی و واست شربت روی تجویز کرد و گفت ازادی همه چی بخوری جز شیر گاو تا اخر یک سالگی هورااااااااااااا دیگه میتونم همه چش بهت بدم شب هم بابا جون واسمون اب هویج بستنی خرید خوردیم که خیلی چسبید بهمون به تو هم کیک و اب دادم خوردی و اینقدر تو ماشین اتیش سوزوندی که نگووووووووووپنجشنبه هم شب بابا بردمون پیتزا جمیرا به پیشنهاد من خودش دهن پر از افت بود براش بد بود ولی به خاطر من اومد و خورد مرسی شوهری واسه تو هم بابا یه سوپرایز داشت اون هم اینکه تو راه رفتن به پیتزا فروشی بابا رفت در مغازه اسباب بازی فروشی بهش گفتم کجا میری گفت الان میام ورفت از ماشین پایین و با یه بسته توپ کوچولو و نرم و خوشکل برگشت و داد بهت دستش درد نکنه بابا ارش مهربوووووووووووونالبته بماند که تو پیتزا فروشی هم پدر ما را در اوردی بس که شیطونی و فضولی کردیجمعه هم که عصر تو بابا یه 3 ساعتی خوابیدید و بعد از خواب یکم با زور بهت هندونه دادیم و شامت دادم و رفتیم واسه شام خونه مامان جون شام هم ماکارونی خوردیم اونجا هم کلی رقصیدی و دلبری کردی واسه همه عشقک کوچولوی منشنبه هم که دیروز باشه عصر با بابا جون حسین مهربون رفتیم دکتر چشم پزشکی که واسه عمل چشمت معرفی کردن و یه 1 ساعتی معطل شدیم تا نوبتمون شد که این دکتر با مهربونی و خونسردی معاینت کرد و گفت خدا راشکر که چشمات ضعیف نیست فقط باید میل بزنی تا باز شه مجرای اشکت و خیالم را راحت کرد درباره عمل که عمل سختی نیست که از استرسم کمتر شدشب هم با کمک بابایی ارش نشستیم ظرفهای اش دندونی و گیفتها را اماده کردیم امروز هم که یکشنبه است از صبح مشغول پختن اش دندونی برا دختر قشنگم هستم به عشق تو خسته نمیشمممممممم