اوای عزیزماوای عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

اوای خوش زندگی ما

میخوام از تو بگم

1393/5/28 20:32
نویسنده : مامان فریده
348 بازدید
اشتراک گذاری

سلامممم ماه من ماهه قشنگممممممممبوساومدم تا تو این پست از تو بگم از کارهات از پیشرفتات ار همه کارهات خلاصه فقط از تو بگم و دوران کودکیت.متنظراوای گلم این روزها حسابی شیطون شدی و به کل خونه سرک میکشی و همش وقتی میای توی اشپزخونه میری سر کابینت ها و وسایلش را میریزی بیرون و بعد نوبت یه کابینت دیگه میشه و منم به دنبالت در حال جمع اوری.دیروز رفتی سر جعبه دارو و بتادین برداشتی هی تکونش میدادی صدای اب میداد بعد میگفتی به من درش را باز کنم وتا دوباره خودت ببندی مثل بطری اب معدنی که دیگه خودت حسابی ماهر شدی و در بطری را باز و بسته میکنی و کلی هم ذوق میکنی خلاصه از تو گریه از من که نمیشه رفتم واست یه بطری اب اوردم کلی باهاش سرگرم بودی بعد میدادی من بخورم وبعد خودت میخوردی میگم نکن مامان کثیفه گریه میکنی به زور میچپونی تودهن منعصبانیتعجبهمش دست منو بابا را میگیری و کنترل را با اون دستهای کوچولوت میدی تو دست ما تا برات کانال عوض کنیم با اهنگ باران (100 بار)را برات بزاریم وقتی هم نزاریم گریههههه میکنی. تا منو بیکار گیر میاری گوشی تلفن را میاری میدی من میگی الو کن و مخندی خودت حاظر نیستی الو کنی همش میگی اددددددددددددیییییییییی یعنی الو.یه روز تو تاکسی بودیم دوتایی یه خانوم  نشسته بود کنارمون هی موبایلشو میخواستی بگیری ازش که من گوشی خودم  و دادم بهت بلکه بی خیال بشی ولی گوشی منو میدادی به زور دست خانومه یا میزاشتی در گوشش تا الو کنه بیچاره 4.5 بار الکی الو کرد و حرف زد برای دلخوشی تو ولی تو ول کن نبود تا رسیدیم مقصد من مردم از خجالت اینقدر تو اجتماعی هستی اخههههههههه مادر.خجالتمتفکرشانس اوردیم خانومه مهربون بود.همش تو تاکسی گیر میدی به وسایل مردم و زل میزنی تو چشماشون وباهاشون میخندی و غریبی نمیکنی و حتی میری بغلشوننننننننن تعجبهنوز هم موقع خواب گریه میکنی اگه خوابت بیاد و بد خواب بشی تا خود شب بهانه میگیری و نق میزنی که البته خیلییییییی کم پیش میاد. چون سعی میکنم وقتی خوابت بیاد بخوابونمت تا اذیت نشی.از غذا خورنت بگم که خوب بود و هست 4 وعده میخوری 3 وعده اصلی یه وعده هم میان وعده موز دوست داری انگور هم خیلی دوست داری هندوانه هم همین طور .ازغذای خودمون میدم بهت ولی چون بیشتر تو خونه هستم واست سوپ میپزم سوپ پای مرغ که کلی خاصیت داره واست با ماهیچه هم ابگوشت میپزم تو ی صبحانه هم پنیر را بیشتر از کره دوست داری ولی کره عسل و مربا هم عصرونه میدم بهت خندونکعاشق ابی و زیاد اب میخوری.البته از روز پنجشنبه عصر یه دفعه اسهال شدی شدید ولی با حجم کم که دیگه مرتب بهت موز دادم وکته با ماست ولی مدام نق میزدی و بهانه گیری میکردی و حال نداشتی و همش میخواستی بخوابی شنبه بردمت دکتر خودت گفت ویروسه ولی خدا را شکر نه تب داشتی نه چرک گلو و گوش وزن و قدت هم مثل همیشه تا اخر معاینه با یکم گریه همراه بود واین بار یکم بیشتر دارو نداد گفت با مراقبت غذایی درمان میشی.البته بماند که تو مطب دیگه از اون بچه اروم و خوب و ساکت خبری نیست و پدر منو در میاری تا نوبتمون بشه.ومنم تنها واقعا خسته میشم.خستهچند روز قبل ویروس کم اشتها شدی که دوباره داری بهتر میشی و خوب میخوری.از راه رفتنت بگم که هنوز در حد همون 6.7 قدم و گاهی بیشتره و بیشتر دوست داری بغل بشی و دوست نداری راه بری ولی خودت دیگه از جلوی مبل راه میری تا دم تی وی و گاهی هم جاهای دیگه خونه. تا میریم تو پارکینگ دیگه کفش میکنم پات راه میری ولی بااحتیاط و منتظر بابا هستی تا بیاد . عجیب ددری هستی و با همه میخوای بری بیرون و اصلا غریبی نمیکنی .میری سویچ را نشون میدی و دستت را باز میکنی اشاره به در که بریم بیرون بعد سویچ را میدی به بابا که بره سمت ماشین بغلهنوز هم میری سر کشو لباسای خودت ومن و بابا و کل لباسا را میاری بیرون ولی من اصلا دعوات نمیکنم. و گاهی هم دستت گیر میکنه توی کشو و گریه میکنی که من به دادت میرسم.خنده موچین و اینه میگیری دستت و به تقلید من میزنی به سرو صورتت.قه قههمهات را با برست شونه میکنی. تا من میرم سراغ مانتو و شالم میگی دد و شروع میکنی به گریه که بغلت کنم .بغلخودت اینقد ر ماشالا باهوش و خانومی تا دستمال کاغذی را از جعبه در میاری میگم نکن اوا میزاری سریع سر جاش. اگه چیزی رو زمین باشه بگم اوا نخوری هاااااااا سریع در میاری با دستت میدی من. الهی قربونت برم منننننننننن.عاضق بیسکوییت حیوانی وترد هستی و میدم دستت میخوری نون زیاد دوست نداری و فقط له میکنی یکمی هم میخوری.فرق بین قاشق و چنگال را هم میدونی.از اب بازی خوشت میاد و موقع که میرم دستت را بشورم خودت میاری زیر شیر تو حمام هم حسابی دیگه کیف میکنی و اصلا گریه نمیکنی.از همون کوچیکی و نوزادی هر چی که از رو زمین برمیداشتی را نمیخوردی و میدادی بیرون جر یه تکه خوردنی اگه بود میخوردی اگه من بی احتیاطی میکردم و یه تکه اسخون تو غذای میست بود تا ته غذات قورتش نمیدادی و میذاشتی کنار دهنت تا اخر غذا و جیکت در نمیومد اینقدرررررررررر تو باهوشی بوسعاشق نی نی و ددر رفتنی.عاشق خیاری دستت هر کش ببینی ازش به گریه وزوز میگیری و نمخوری فقط خورد مکنی و میریزی زمین. از کفش و جوراب خوشت نمیاد. از گل سر و تل و هد که اصلا پدر منو در میاااااری تا موهات را ببندم . همش باید هواسم باشه در نیاری از سرت. کلاغ پر میکنی.دستت را باز میکنی ما را بغل میکنی و صورتت را میمالی به صورت من و بابا و خودت را لوس میکنی. تف مالیمون میکنی مثلا داری بوس میکنیقه قههعاشق کیف و نایلون دسته داری و میخوای دسته کیف را بندازی دور دستت حتی دسته نایلون را .همش میری جلوی میز تی وی ونگاه مکنی هر چی هم برت میگردونم عقب بازززززززز میری جلوی تی ویعصبانیخیلی هم به زبون خودت خودت حرف میزنی و ذوق میکنی الهی من فدای تووووووووو.راستی میری کنار میز عسلی تخت و میری روی تخت با چنان مهارتی که نگوووووووو همش باید مواظبت باشم نیوفتی.ترسو عاشق کلید برقی و هی خاموش و روشن میکنی .هنوز هم بابا باید یواشکی از در خونه بره سر کار وگرنهههههههه میزنی زیر گریه میخوای باهاش بری. دیشب با بابا با کالسکه بردیمت پارک محله بازی کردی و حسابییییییییی خسته شدی . تا مخواهیم دراز بکشیم منو بابا میای میشینی روی ما و میگی پیتکو پیتیکو کنیم. میای میچسبی به سر و صورت ماااااخندهخوابت هم خوبه و روزی 4 و گاهی 2 ساعت عصر میخوابی شب هم 12 یا 1 تا 11 و 12 و10 صبح. اهان راستی یادم اومد همش تسبیح منو میگیری میندازی گردنت و باهاش کل خونه میگردی .یه کار دیگه هم که میکنی لباس شال و روسری و بلوز منو خودت را مثلا میخوای سرت یا تنت کنی اشتباهی و بر عکس میکشی رو سرت و گیر میکنه دور گردنت و میگی ددر و میری دم در.اگه هم بندی چیزی داشته باشه میوفته دور گردنت و نق میزنی هنوز می می میخوری ولی تا اسفند دیگه می می بی می می .عاشق می می هستی و تا میگم اوا بیا می می بخوری میخوابی رو بالشت و ذوق میکنی. گاهی هم خودت میای لباسم را میزنی بالا و می می میخوای به زور میاریش بیرون. سذت را میزاری روش بغلراستی یاد گرفتی لگوهات را خودت سوار میکنی روی هم و بعد از هم جدا میکنی و میزاری دوباره سر جاشون تو سطل خودش کمک من بوسخوب دیگه چیزی یادم نمیاد فعلا بریم سراغ عکسهات اینجا یه بعد از ظهر روی تختتتو این عکس هم رفتی سر کابینت و یه بشقاب دستته داری میای شانس اوردم بشقاب مقوایی بودخطا توی این عکس هم داشتم نظافت میکردم خونه را که مثل همیشه نشستی سر حعبه چنگال هاوووووووخسته

پسندها (5)

نظرات (1)

مامان ماهیار
31 مرداد 93 21:29
چه دخملی شده چقدر قشنگ صحبت می کنه کجایی مامان آوا نیستی توی کلوپ]