تولد مامانی
دیروز یعنی 25 شهریور تولدم بود مثل هر سال اول صبح تبریک از طرف خواهر گل و دوست داشتنیم فریبا با تلفن شروع شد بعد بقیه خواهرها و مامان جون مرضیه دستشون درد نکنه ممنون که یادم بودن و هستن و شب هم با هدیه از طرف بابایی کلی سوپرایز شدم و خوشحال بابا میخواست واسم گوشی بخره که من قبول نکردم و ولی بابا اصرار داشت واسم هدیه بخره و از اونجایی که من عاشق طلا هستم شب با یه انگشتر خوشگل طلا اومد خونه تو یه جعبه خیلی خوشگل تر ولی واسم تنگه امروز میخوام برم بزرگش کنم وقتی گرفتمش عکسشو میزارم.یه چیزی که همیشه گفتم و باز هم میگم اینکه شوهر من یه دونس و تکه از خدا میخوام سایش بالا سر من و دختر نازمون باشه ارش گلم دستت درد نکنه نمیدونم چه جوری این محبتت را جبران کنمو خدایاااااااا شکرت که ارشی شوهر منههههههههههه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی