اوای عزیزماوای عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

اوای خوش زندگی ما

حرف

1393/8/10 1:54
نویسنده : مامان فریده
583 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم خوبی بغلالان که دارم واست مینویسم ساعت 1.45 دقیقه شبه.تو خوابی اومدم واست حرف بزنم و بگم چه خبر بوده و هست تا یادم نره از این روزها که داری زود بزرگ میشی بنویسم.متنظراول اینکه فردا شب داریم میریم اراک مثل هر سال محرم عشورا اونجاییم اون هم بعد از 8 ماهتعجب.امشب با بابا رفتیم فلسطین واست یه شلوار خریدم مبارکت باشه گل گلی من.امشب هم ساک  سفر بستیم و یه سری وسایل دیگه مونده فردا بزارم تو ساک .یه خبر دیگه  اینکه غذا خوردنت عالییییییییی شده و دیگه سوپ دوست نداری ولی خوب و با اشتها غذا میخوری و این خیلیییییی خوبه واسه منو تو بابا چون همه خوشحالیم و حالمون خوبه خندهالبته با بازی میخوری ولی خدا را شکر میخوری و هیچی اینقدر نمیتونه این روزها حال منو خوب کنه محبتاهان راستی ماه پیش دکترتو عوض کردم و دیگه میبرمت پیش خانوم دکتر سمسارز اده که خیلی ازش راضی هستم و تو کارش وارده ودوباره واست یه سری ازمایش ادرار و مدفوع و سونو معده داد که خدا را شکر همهه چیزت خوب خوب بود و من خیلی خوشحالم سونو معده هم واست داد واسه اون موقع که بی اشتها بودی که با بابا رفتیم دادیم ولی خیلی ترسیده بودی و گریه کردی بمیرم برات عشقمممممخطا و این هم بگم که تو مسیر مطب همین دکتر کفشت تو تاکسی گم شد خستهاین روزها دارم واسه خودم هم یه کارایی میکنم و از این کار حالم خیلی خوبه از خدا میخوام کمک کنه و موفق بشم توش.چشمکاهان راستی بابا داره بعد از چند سال مغازه را بزرگتر میکه و یه مغازه بزرگ و خوب تو همون پاساژ کرایه کردیم و دیگه از این دوتا مغازه پر دردسر و کوچیک راحت میشیم یعنی بابا راخت میشه خدا کمک کنه واسمون اومد داشته باشه و کارمون سکه بشه ایشالاخنده به کوری چشم دشمنامتنظرخوب دیگه برم لالا پست بعدی عکس میزارم و با عکسهای اراک و محرم بر میگردم بای بایبای بای

پسندها (3)

نظرات (2)

مامان عسل 
10 آبان 93 7:26
سلام دوست جونی چه دخمل نازی دارین خداحفظش کنه عسلی منم تقریبا مثل آواجون کامات یادگرفته هزارتابوسه واسه روی ماهت می فرستم فرشته کوچولوی خاله
مامان نازنین جون
18 آبان 93 10:42
عزاداریتون قبول خوشحالم از اینکه غذا خوردنت خوب شده خانمی ، آخه داره خانم میشه