حرف
سلام عشقم خوبی الان که دارم واست مینویسم ساعت 1.45 دقیقه شبه.تو خوابی اومدم واست حرف بزنم و بگم چه خبر بوده و هست تا یادم نره از این روزها که داری زود بزرگ میشی بنویسم.اول اینکه فردا شب داریم میریم اراک مثل هر سال محرم عشورا اونجاییم اون هم بعد از 8 ماه.امشب با بابا رفتیم فلسطین واست یه شلوار خریدم مبارکت باشه گل گلی من.امشب هم ساک سفر بستیم و یه سری وسایل دیگه مونده فردا بزارم تو ساک .یه خبر دیگه اینکه غذا خوردنت عالییییییییی شده و دیگه سوپ دوست نداری ولی خوب و با اشتها غذا میخوری و این خیلیییییی خوبه واسه منو تو بابا چون همه خوشحالیم و حالمون خوبه البته با بازی میخوری ولی خدا را شکر میخوری و هیچی اینقدر نمیتونه این روزها حال منو خوب کنه اهان راستی ماه پیش دکترتو عوض کردم و دیگه میبرمت پیش خانوم دکتر سمسارز اده که خیلی ازش راضی هستم و تو کارش وارده ودوباره واست یه سری ازمایش ادرار و مدفوع و سونو معده داد که خدا را شکر همهه چیزت خوب خوب بود و من خیلی خوشحالم سونو معده هم واست داد واسه اون موقع که بی اشتها بودی که با بابا رفتیم دادیم ولی خیلی ترسیده بودی و گریه کردی بمیرم برات عشقممممم و این هم بگم که تو مسیر مطب همین دکتر کفشت تو تاکسی گم شد این روزها دارم واسه خودم هم یه کارایی میکنم و از این کار حالم خیلی خوبه از خدا میخوام کمک کنه و موفق بشم توش.اهان راستی بابا داره بعد از چند سال مغازه را بزرگتر میکه و یه مغازه بزرگ و خوب تو همون پاساژ کرایه کردیم و دیگه از این دوتا مغازه پر دردسر و کوچیک راحت میشیم یعنی بابا راخت میشه خدا کمک کنه واسمون اومد داشته باشه و کارمون سکه بشه ایشالا به کوری چشم دشمناخوب دیگه برم لالا پست بعدی عکس میزارم و با عکسهای اراک و محرم بر میگردم بای بای