اوای عزیزماوای عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

اوای خوش زندگی ما

نوروز 94

1394/2/3 17:14
نویسنده : مامان فریده
854 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر کوچولوی مامان بالاخره اومدم با عکسها و خبرهای نوروزی جشنامسال لحظه تخویل سال دیر وقت بود .منو تو صبح حمام کردیم خونه را مرتب کردیم و خوابیدیم که واسه شب بتونیم بیدار باشیم .ولی چون بابا مغازه بود و سرش شلوغ دیر اومد دایی کریم دایی من واسم ماهی و سبزه خرید و تو هوای بارونی اون شب بهم رسوند  دستش درد نکنه دایی خوبم و من هفت سین انداختم با کلی ذوق و شوق وبهت شام دادم و لباس تنت کردم و ازت چند تا عکس انداختم با بدبختی و بعد خوابت برد بابا هم ساعت 1 و نیم شب اومد خونه و رفت حمام تو هم از سرو صدا بیدار شدی و خوشحال تشستی جلوی تی و ی.منو بابا شام خوردیم بعد خوابیدیم ولی تو  رضایت به خواب نمیدادی و میخواستی بیدار شدی دلخورمیگفتی تی وی را خاموش نکن خلاصه با قصه و شعر خوابت برد.خندونکروز اول عید شام دعوت خونه بابا جون حسین بودیم بهت عیدی دادن و تو حسابی دل بری کردی و عکس انداختیم و بهمون خوش گذشت  و یه کیک کوچولو هم واسه تولد نورای دایی مهدی خریدن که تولدش 26 اسفند بود و تو کلی براش شعر تولد خوندی و دست زدی .روز 6 فروردین هم دایی برای نورا کوچولو توی باغ با دی جی و یه شام حسابی چشن گرفت و به همه خوش گذشت کلی زذیم و رقصیدیم و نو حسابی اون شب خانوم بودی و همکاری کردی مثل همیشه  الهی من فدای تووووو بوسروزهای دیگه عید هم به گشت و گذار و عید دیدنی گذشت  و شما حسابی هر جا رفتی گز و شکلات و اجیل خوردی و شیطونی کردی با سونیا دختر عمو /تا 7 فروردین اصفهان بودیم بعد رفتیم اراک و تا 11 فروردین اونجا بودیم شب 11 برگشتیم تا واسه 13 بدر اصفهان با عمو اینا باشیم  /این عکسها مال هفته اول تعطیلات عکسهای دیگه را تو پست بعدی میزارم /

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)