اوای عزیزماوای عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 5 روز سن داره

اوای خوش زندگی ما

اومدیم خونه خودمون

1392/9/1 17:24
نویسنده : مامان فریده
569 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از 15 روز خوردن و خوابیدن راهی خونه خودمون شدیم با اشک از مامان جان و بابا جان خداحافظی کردیم و اومدیم خونه تا اومدیم بالا شیر خوردی و خوابیدی ومنم تند تند ساکها را باز میکردم و تا لالا بودی  عروسکهایی که واست هدیه اوردن را داخل اتاقت جا دادم واومدم کنارت خوابیدم .صبح بابایی با قربون صدقه رفتن ازت خدافظی کرد و من و تو تنها شدیم کلی برات حرف زدم و بعد خوابوندمت ورفتم سراغ کارام ولی از اونجایی که همش دلواپست بودم فقط وقت میکردم ناهار درست کنم همش نکران بودم دست خودم نبود میشستم بالای سرت و نگات میکردم تا ظهر که بابا بیاد. بعد از 5 روز مامان بزرگت یعنی مامان بابا ارش همراه عمو فرهنگ وخانوادش با خاله فرزانه خاله بابا ارش  از اراک اومدن دیدن شما با کلی لباس و عروسک و پول دستشون درد نکنه.5 روز موندن خیلی بهمون خوش گذشت همه کارهارا خود مامان بزرگ انجام میداد و من فقط به شمارسیدگی میکردم حتی لباسهای شما را هم کمک من میشستن شبها میرفتیم میگشتیم و شما هم تو بغل من یا خاله فررزانه خواب بودی همه میگفتن چه دختر ارومی ومن و بابا کلی ذوقت را میکردیم . بعد از رفتن مهمونا بردمت دکتر همه چیزت خوب بود وزنت 3500 بود و من کلی خوشحال شدم و زود به بابایی خبر دادم تو مطب گریه کردی بهت شیر دادم اروم شدی و خوابیدی مثل یه فرررررررررررررررششششششششششششتهقلبقلبقلبقلبعمهای بابا ارش هم اومدن دیدنت و واست هدیه اوردن و عمه شهلا بدون اجازه من تو را بوسید دوست نداشتم پوست مثل برگ گلت خراب بشه ولی.......... عمه ها عاشق موهات شدن اخه مامانی یه ریزه صورت داری با یه عالمه موی مشکی هر کی میبینه اول میگه وای چه موهایی بعد میگه چه نازه همه بگن ماشالا ماشششششششششششششاللللللللللللللللللللللللااخوشمزهخوشمزهقلبقلب این گهواره را هم بابایی وقتی اومدیم خونه واست خرید که توش بخوابی و ما نخواهیم رو پا تکونت بدیم گذاشتمش کنار تخت خودمون و تا 1 ماهی توش خوابیدی                               دختر گلم عاشششششششششقتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)