واکسن و چکاپ 6 ماهگی
روز 26 ابان نوبت واکسن داشتی صبح خودت از صدای الارم گوشی بابا بیدار شدی با خنده ومن یکم دلواپس بودم ولی چون دفعه های قبل خوب بودی دلواپسیم کمتر بود بهت دو برابر وزنت قطره دادم و لباس پوشیدیم و بابایی ما را برد مرکز بهداشت اول رفتیم واسه وزن و قد که این بار بهتر بودی و یکم مونده بیای روی نمودار دور سرت هم 42.5 بود و قدت 62.5 بود یکم بغل بابایی بودی تا من با خانوم مسعول حرف زدم و رفتیم واسه واکسن این دفعه یه خانوم بداخلاق بهت واکسن زد که تا امپولت زد نفست رفت ومنم که چشمامو بسته بودم با صلوات باز کردم و هرچی باهات حرف میزدم اروم نمیشدی و گریهههههههه میکردی گفتن قطره فلج ندارن 10 روزه دیگه باید زنگ بزنیم و اگه اومده بود ببریمت فقط به 2 تا پاهات امپول زدن مثل همیشه بابایی شلوارت را تنت کردو رفتیم داخل ماشین که تا شیرت دادم اروم شدی اومدیم خونه لباست را عوض کردم شیر خوردی و 3 ساعت خوابیدیبعد هم بیدار شدی و مشغول بازی با جغجغه شدی منم واست سوپ درست کردم و خوردی و دوباره خوابیدی حدود 2 ساعت این بار اصلا تب نکردی خدارا شکر فقط یکم پاهات درد میکرد چون تا میخواستم شلوارت را عوض کنم گریه میکردی ولی کم بود الان هم حریره بادوم خوردی و داری تلوزیون میبینی و من هم تبت را گرفتم تب نداشتی ولی ساعت10 شب تب کردیییییی و سرت وتن کوچولوت داغ بود که دستمال خیس واست گذاشتم و پاشویت کردم وخوابیدی اما تو خواب ناله میکنی الهی فدات شممامان جان وباباجان حسین هم اومدن دیدنت ساعت9 شب چون چند روز اراک بودی و ندیده بودنت دلشون واست تنگ شده بودخدا راشکر دیگه رفت تا 1 سالگی قربونت برم من شش ماهگیت مبارکککککککککککک