باز هم برای ارشم
امروز بابا ارش بعد از خستگی سر کار زنگید خونه گفت چی میخوای برا تولد اوا بگو برم بخرمگفتم خسته ای بیا خونه گفت نه بگو میخرم منم یه لیست بلند بالا نوشته بودم واسش خوندم پشت تلفن یاداشت کرد و ظهر با یه المه وسیله ای تزیین مثل بادبادک و شمع و این چیزا اومد خونه همه همونی بود که میخواستم یه سری دیگه از وسیله ها هم گیرش نیومده بود گفت شنبه میخرم خوب حالا اینا را گفتم که بگم ارش خوبم ممنون از اینکه خوشحالی من برات مهمه .ممنون از اینکه به من و اوا اهمیت میدی. ممنون از این که پا به پای من نی نی داری میکنی با تموم خستگیت. ممنون از اینکه برای دل من و اوا زندگی میکنی. ممنون از اینکه برای اینکه من دوست دارم تولد بگیرم برا یگانه دخترم تو به من دل میدی و کمک میدی. ممنون از اینکه هستی . ممنون از اینکه خنده اوا و من برات مهمه. ممنون از اینکه وقتی خسته از نی نی داری بهت میزنگم با صبوری منو دلداری میدی و میگی بپوش بریم بیرون حال و هوات عوض بشه خلاصه که خدایاااااااااااااا ممنون از اینکه ارشی شوهر منههههههههههههههههه