اوای عزیزماوای عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

اوای خوش زندگی ما

اخرین روزهای 14 ماهگی

1393/4/24 14:00
نویسنده : مامان فریده
248 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عروسک قشنگ ببخش که باز هم دیر شد اینترنتم قطع بود چشمکدلم برای نوشتن برای تو تنگ شده بود .خوب بریم سراغ حرفها این که حسابی شیطون و دلربا و باهوش شدی از هوشت هرچی بگم کم گفتم همچنان ترسو هستی و راه نمیری و میترسی دستت را ول کنی غمگینو فقط با کمک وسایل و کمک ما راه میری. اصراری ندارم مثل بقیه کارهات میدونم به موقع خودت انجام میدی سر و  دست و پاهات را میشناسی نشون میدی بقیه اعضا را هنوز یاد نگرفتی تشویقفقط کافیه ما یا کاری جلوت انجام بدیم سریع تقلید میکنیتعجب.همچنان رقاص تشریف داری حالا شده با اهنگ اخبار و تبلیغ فرق نداره خخخخ.غذا خوردنت خیلی خوبه و یه کوچولو هم وزن گرفتیخجالت عاشق خوردن ابی .شیر پاستوریزه هم گاهی میخوری پنیر خیلی دوست داری تیلیت ابگوشت هم همین طور غاشق زرد الو هستی .دیگه نمیزاری مامیت کنم بس که وروجک شدی خندهخوب میخوابی و دایره لغات کلماتت هم بیشتر شده واااااای که برای اولین بار بردیمت سوار تاب شدی بعد سرسره مگه دیگه ول میکردی بیایی با گریه اوردیمت .عاشق خاله پریسا و مامان جونی به خاله پریسا میگی ما ما هههههههه تعجبهمش بغل اونی وقتی خونه مامان جون هستیم جرات دارن نورای دایی مهدی را بغل کنن بیا و ببین که چه میکنی. با شهنام به هم نمیسازین البته اون باهات لج میکنه.خندونک واییییییییی که وقتی بابا میخواد بره بیرون چه اشکها که نمیریزی باید یواشکی بره.وقتی بریم خونه عمو موقع برگشت اشک میریزی و نمیای بغل من. خستهعاشق نی نی هستی تا یه جا بچه ببینی خودت را به اب و اتیش میزنی بری پیشش و گریه میکنی.میزارمت لب سینک کارامو میکنم و تو هم عشق میکنی هنوز خوابت که میاد گریه میکنی و میای تو دست و پای من . تا بالشت میارم میگم بیا لالا کن سریع میای سرت را میزاری رو بالشت.خنده الکی میکنی چادر میگیری رو صورتت و دالی میکنی با ما . موش میشی تا بغلت کنیم شدید عاشق می می هستی.و اما شیطونیهات به روایت تصویر                             

پسندها (5)

نظرات (0)