متفرقه از روزانه های دختری به روایت تصویر
هر روز موقع صبحانه واست پورنگ میزارم و میشینی میبینی و من هم بهت لقمه میدم غذا خوردن به صورت خود کفا چه حالی میده و بعد هم شست و شوی حسابیااین جا هم حاظر شده بودیم بریم افطاری مهمونی دایی مهدی دعوت کرده بود افطاری داخل پارک روبروی خونه دایی برگزار شد و هوا هم عالی بود و همه بودن جز بابا ارش جاش خالی بود ولی روی هم رفته خوش گذشت شب هم رفتیم خونه مامان جون و حسابی چند روز زحمت دادیم بهشون بابا هم تا یکشنبه رفت اراک و نبود و شب ساعت 10 و نیم رسیدعاشق اون چشمات منم من همه زندگی منی توووووووو دختر قشنگمممممممم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی