روزمرگی
عشقم حسابی شیطون و صدالبته باهوش تر شدی و دیگه تو کل خونه راه میری و خودت واسه خودت ذوق میکنی شونه هاتو میدی بالا تا تعادلت حفظ بشه.این روزها خودت دستت را میزاری روز زانو هاتو بلند میشی بدون نیاز به مبل و صندلی و دیوار افرین مامانی وقتی بار اول بدون کمک وسیله ایستادی من واست دست زدم و میگفتم افرین و دست میزدم و سوت میزدم و حالا هر بار خودت بدون کم می ایستی واسه خودت دست میزنی و منم میگم افرین ایشالا قدمهات استوار باشه مامانی و به هر چی میخوای برسی به امید خدااااااااا.خیلی دختر باهوش و با شعوری هستی و همچنین حرف گوش کن. فقط بعضی وقتها که یه چیزهایی دستته و مخیوام ازت بگیرم جیغ میزنی و نمیدی ومحکم نگه میداری تو دستت منم کوتاه میام چون دوست ندارم جیغ جیغو لجباز بار بیای ازت نمیگیرم و سریع سرت را با یه چیزه دیگه گرم میکنم تا بیخیال اونی که تو دستته بشی.الان دوتا جمعه هست که بیرون نمیریم یعنی بابا اصرار میکنه بریم ولی من حوصله ندارم . تو و بابا تنهایی میرین بیرون بابا میرتت پارک محله و حسابی بازی میکنی.خوش به حالت با این بابایی که تو داریجمعه این هفته هم رفتیم 3 تایی پارکینیک را بشوریم که تو هم حسابی اب بازی کردی و سر خوردی تو ابها و واسه خودت خوشحال بودی و میخواستی شلنگ را از منو بابا بگیری وروجک شدی دیگه.تمام لیاست خیس شد ولی موقعی که خواستیم بریم بالا نمیومدی و بالاخره با گریه اوردمت بالا. (عکسهای اب بازی روز جمعه را تو پست بعدی میزارم چون خیلی زیاده )دیگه خودت قشنگ لیوان اب خودت را میگیری دو دستی تو دستت و اب میخوری. وقتی هم نخوای میزنی به لیوان یعنی ببرم اون ور. هر چی دستته میدی به من و بابا بخوریم .خودت میزاری دهن ماااااا به زوردیروز رفتیم خونه خاله مهسا و حسابی شیطونی کردین با شهنام شب هم با اژانس برگشتیم خونه خاله واسمون شام پیراشکی داد اوردم خوردیم خیلی خوشمزه بود.لباست را عوض کردم یه لحظه رفتم تو اشپزخونه سریع اومدم دیدم بلهههههه رفتی سر رژ لبی که تازه دو روز بود خریدم وداغونش کردی با دست و انگشت رفتی سرش و له شده بود رژ بیچاره .مگه میشد دستت را پاک کرد وااااااای خیلی اعصبانی بودم تازه گریه هم میکردی که چرا دعوات کردم . این دومین رژ لبی که داغونش کردی . دسته گلی را که به اب دادی به بابا نشون دادم میخندید فقطاون هفته دوشنبه با کالسکه رفتیم بیرون و خرید برگشتنه از کوچه پس کوچه اومدم که پارک را نبینی و نخوای گریه کنی. دیگه بیرون میریم راه میری و نمیزاری دستت را بگیرم و میخوای به همه جا سرک بکشی. یه المه عکس دارم ازت ببین تا واست توضیح بدماینجا داشتی مثل همیشه کابینت میریختی بیرون که یه دفعه کارتن اسکار(مارمولک معروف)پخش شد بیخیال شدی کابینت شدی اینجا هم مثل هر روز رفتی روی عسلی و بعد هم رفتی روی تخت اینجا هم اومدم ازت عکس بگیرم گریه کردی راه افتادی دنبالم دوربین را میخواستی همیشه میری جلوی میز وایمیشی تی وی میبینی هر چی صدات میکنم نمیای دوربین را دیدی داری میای بگیری یه دفعه تبلیغ پیریل پخش شد و مثل همیشه کارهای خطر ناک توی اشپزخانه داشتم بادمجون سرخ میکردم میومدی شعله گاز را زیاد میکردی و میرفتی میری روی تخت و کلی برق را روشن و خاموش میکنی و ذوق میکنی و بر میگردی لامپ روشن را ببینیو در اخر همه عشق منی دخترکممممممممم عزیزکمممممممم روزگارمون با تو خوش و شاده به لطفه خداااا