اوای عزیزماوای عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 2 روز سن داره

اوای خوش زندگی ما

دردونه من چشم خورده

1393/7/2 1:47
نویسنده : مامان فریده
240 بازدید
اشتراک گذاری

عشق مامانی الان حدود یه هفتس همش بلا سرت میاد با وجود اینکه من خیلیییییییی هواسم بهت جمه و حساسم ولی باززززززز.خطاالهی نباشم  که چشمممممممم خوردی حالا برات میگم چی شده یه روز تو اشپزخونه بودی مثل همیشه اومدی بری سر کابینت که پات سر خوردو پیشونیت خورد به تیزی کابینت و خراش برداشت و قرمز شد. ترسوو کلییییییییی گریه کردیییییییییی.غمگینواست صدقه گذاشتم کنار ولی بازززززز فردا صبح تا بیدار شدی همش نق میزدی و الکی بهانه میگرفتی و داشتمت بهت صبحانه میدادم که  چون یه هفتس باز بی میل شدی و مثل قبل با اشتها نمیخوری و تا غذا یبینی گریه میکنی و رتو بر میگردونی چراااااا نمیدونممممم و اون روز هم واسه اینه نخوری بلند شدی بری منم با قاشق دنبالت که یه دفعه پات پیچ خوردو بد جور خوردی به پایه مبل و باززززززززز گریه که دیدم بلهههههههههه بالای پلکت کبود و بنفش شده اندازه یه خط. خدا خیلی بهم رحم کرد. غمگینخستهعصر همون روز داشتم اتو میزدم هی میومدی اتو را میخواستی بکشی روی لباسا میگفتم جیززززز داغغغغغغغغ ولی نق میزدی و لج کردی   یه دفعه دستت را گذاشتی به اتو  نوک اتو خورد به پات که سریع کشیدم از دستت و جیغت رفت هوا و اب زدم دم دستم بود به پات و رفتی دنبال بازیت اول نفهمیدم پات سوخته ولی بعد دیدم پات قرمز شده و چون ارم بودی من دیر فهمیدم الهی بمیرم که اینقدر مظلومی مامان و هیچییییییییی نمیگی بغل. اینقدر خودمو زدم و گریه کردمگریه سریع پماد زدم و مرتب چرب کردم و زنگ زدم بابا پماد الفا گرفت اومد ولی پات اندازه یه عدس تاول کرد که همون موقع اینقدر نشستی روش که ترکید و باز اروم بودی و من باز واست چرب کردم و یکم بهتر شد ولی تا پماد میزنم میگم دست نزن اوخ شده باز دستت را میمالی و پاک میکنی.شاکیحالا این کبودی و زخم ها کم بود دیروز که از پارک برگشتیم رفتی مثل همیشه تو اتاق خواب و میخواستی بری روی تخت که هنوز نرفته با گریه اومدی و بیرون و دیدم از لبت داره خون میاد خستهالهی ددرت به جونم نمیدونم لبت به کجا خورد که این جوری بریده و زخم شدترسو واست پنبه گزاشتم و بعد از کلی گریه تو بغلم اروم شدی و خونش بند اومد نمیزاشتی واست یخ بزارم و یکم ورم کرد حتی نمیزاشتی پنبه بزارم رو زخمت خلاصه که بند دلم پاره میشه وقتی لبت را میبینم که این جوری داغونه مادر.روزی که پات با اتو سوخت بابا اومد بردت تو حیاط بازی کنی و تا پماد رو پات بمونه و خنک شه پاهات این عکسها هم ماله همون روزه که خیلی خوشحال میشی موقع توپ بازی تو حیاط و کلییی میخندی ومنم تا صدای خندتو شنیدم اومد از بالای پنجره به عکس گرفتن ازتو و بابایی که هنوز با لباسه کاره و داره باهات بازی میکنه تا صدای منو میشنیدی میرفتی سمت در و نمیدیدی منو از بالا ولی بالاخره با کمک بابا فهمیدی که من اون بالا هستمممممممممم پی نوشت/همون روز واست اسپند دود کردم و صدقه گذاشتم و یه تخم مرغ هم شکستم از خدا میخوام خودش مواظبت باشه و از چشم بد دور نگهت داره . امیدوارم دیگه از این جور اتفاقها واست نیوفته و تنت سالم باشه گلممممممم

پسندها (1)

نظرات (2)

مامان آیهان
2 مهر 93 17:00
مامان جونی واسه دختر نازمون اسپند دودکن یه دونه آیه الکرسی بنداز گردنش.قربونش برم عزیزم بیشتر مواظب باش آواخوشکله
میترا
2 مهر 93 19:20
خاله قربونت بره چشم بد ازت دور باشه ماشاالله به دختر گلمان