گزارش تصویری از سفر اراک
روز یکشنبه ساعت 10 شب رسیدیم اراک و تا یکشنبه شب ساعت 10 رسیدیم خونمون .خیلی خوب بود و حسابی به سه تاییمون خوش گذشت مخصوصا به تو که حسابی ازاد و راحت شیطونی کردی و اتیش سوزوندی بقیه ماجرا را به روایت تصویر ببین.اینجا عمه داره جارو برقی میکشه و تو هم به دنبالش از این اتاق به اون اتاقهمش میرفتی دم در به کفشها دست میزدی و میکردی پات داری اینا رو میاری واسه بابا بری ددر میخواستیم روز جمعه واسه ناهار بریم خونه مامانبزرگ بابا امادت کردم ولی یه جا بند نشدی ازت عکس بگیرم وروجکی بسکه تو چه عجب روتو برگردوندی خانوم کوچولوی خوش تیپ منننننننننن این قالب ژله هم چون در داشت مامان شهناز داد دستت تا باهاش سرگم بشی فدات بشم عسلم با اون ذوق کردنت عشقمی توووووووووو شنبه شب هم رفتیم خونه خاله فرزانه بعد با خاله و ستایش جون دخترش برگشتیم شام مهمون ما بودن من واسه همه موساکا درست کردم دور هم خوردیم این هم عکست با ستایش جون قبل رفتن باز هم در حال فرار از عکس یه روز صبح دیدم هوا افتابی و عالیییییییی بود دلم نیومد بمونی خونهواسه همین دوربین و توپ را برداشتم و منو تو بعد از خوردن یه صبحانه حسابی رفتیم محوطه جلوی خونه مامان شهناز و حسابی بد بدو کردی و توپ باز کردی و خوشحال بودی از این که داری ازاد راه میری و میخندی عسلی من به دنبال توپشه رفته زیر ماشین گیر کردهواسه پیدا کردن توپ نشستی رو زمین همش گیر میدادی به برگ و اشغالهای کوچیک رو زمین اینجا هم یه پیشی دیدی هنوز دنبالش میگردی از اونحایی که اومد و دیدیش اینجا هم مونده بودی بطری را بداری یا توپتو هی میگفتی ابی ابی (یعنی اب) این هم همون قطاری که همیشه صدای سوتشو از داخل خونه میشنویم حتی صبحها که خواب بودیم