دومین یلدا با اوا جون (یلدای 93)
این هم اوا کوچولو یلدای 1392 فشقلی خانوم امسال هم به لطف خدا و هدیه با ارزشش که به من و بابا هدیه داد یلدا را با هم جشن گرفتیم . خدایا شکرت .خونه خودمون بودیم و مهمون داشتیم بابا شام جوجه کباب داد بهمون منم پلو زعفرونی گذاشتم جای همه خالی و به عشق دخترم میز یلدا چیدم.به اوا بیشتر از همه خوش گذشت .از ظهر بابا ارش بردش پارک و حسابی یازی کرد تا من به کارام برسم شب هم که با سونیا جون حسابی اتیش سوزوند و بهش خوش گذشت امیدوارم همیشه لبت خندون باشه مامانی و شاد باشی همه تلاشم را میکنم که شاد زندگی کنی مطمعن باش و موقع رفتن مهمونا باز چشاش اشکی شد.خوب این هم از عکسهای هندونه شیرین ما 1393
از بس عاشق خیاری همش میخواستی ناخنک بزنی به خیارا تا میگفتم دست نزن میرفتی کنار الهی من قربونت برم که حرف گوش میدی عروسک مامان افرینننننننن به توووووووووو در حال فرار از دوربین مامانی یه لحظه ثابت نبودی ازت یه عکس درست درمون بگیرم