دم دمهای عید
همیشه از بچگی اسفند ماه را دوست داشتم به خاطر ماهی قرمز و سبزه و عید و عیدی گرفتن و لباس نو و خونه تکونی خلاصه که هنوز هم مثل بچگی ذوق عید دارم و صد البته وجود تو بهم امید و ذوق میده تو این همهمه ادمهای نامرد و زمونه بیمعرفت وتوی این دنیا فقط و فقط عشق به تو دختر یکی یه دونمه که منو سرپا نگه میداره .امسال بعد از از شیر گرفتنت چند رو زهوا خوب بود بردمت پارک و حسابی بازی کردی و عاشق پارکی هرجا فضای سبزمیبینی شروع میکنی شعر تاب تاب عباسی را میخونی اینقدرررررررررر قشنگ و دقیق میخونی ادم ضعف میکنه برات .خوشبختانه امسال خرید لباس نداشتیم وهمه چیز از قشم خریدیم و از این ترافیک و شلوغی راحت شدیم .امسال هم مثل تمام این سالهایی که ازدواج کردم خودم دست تنها خونه تکونی کردم صبحها تمیز میکردم و عصرها تو را میبردم گردش تا بهانه می می نگیری خدا را شکر هم خیلی خوب و خانوم بود ی و تو خونه تکونی با من همکاری کردی تو همه چیز مرسی مامانی امسال دیوار پاک کردم اخه بعد 3 سال که تو این خونه بودیم لازم بود امسال تمیز شه.خلاصه خونه تکونی تموم شد . تو این مدت با من یه بار رفتی حمام و بقیه را بابا ارش زحمت کشید شب که از سر کار میومد میبردت حمام .بعد از تموم شدن خونه تکونی یه روز هم بردمت خانه بازی ثنا و حسابیییییییییی کیف کردی و بازی کردی .راستی کارگاه مادر کودک هم ثبت نامت کردم بعد از عید کلاست شروع میشه هورااااااااااااا . یکی دوبار هم پنجشنبه ها بردیمت دم شهر بازی ولی چون بابا دیر اومده بود تعطیل بود و راهمون ندادن یه بارش رفتیم شام خوردیم همبرگر تو سرگرم شدی یه بار دیگه هم بردیمت خانه کنتاکی خیابون کاوه چون سرسره داره داخلش تو بازی کنی چون نرفتیم شهر بازی اینم پیشنهاد بابا بود که خیلی خوب و به جا بود هم شام خوردیم هم تو بازی کردی بماند که با گریه اومدی باززززز تو ماشین این روزها یکم نق نقو شدی و بغلی میدونم واسه ترک شیر اخه هنوز با وجود 15 الی 20 روز که دیگه می می هنوز گاهی دم خواب می می میخواهی و یادت نرفته اون لحظه من چه حالیم خدااااااااا میدونه .خیلی شیرین زبون و خانوم شدی دیگه همه چی میگی همه چییییییییییی داری جمله های 2 الی 3 کلمه ای میگی .هنوز عادت نکردی رو پا بخوابی و کلییییییییییی گریه میکنی واسه همین بعد از چند روز دیدم این جوری هم من اذیت میشم هم تو واسه همین بیخیال رو پا خوابوندنت شدم و میخوابم بغلت و واست شعر میخونم و کمرت را میمالم و راحت و بدون گریه میخوابی خدا را شکر راحت شدم همش نگران این گریه هات و استرسهات بودم واسه خواب اخه تا میگفتم اوا بریم بخوابیم چنان پا میزاشتی به فرار و گریه میکردی که نگو حتی از ترس بدنت میپرید تو خواب ولی خالا راخت میخوابی .یکی دوز هم من رفتم ارایشگاه واسه ناخن و اپیلاسون تو را هم با خودم بردم و اصلا اذیت نکرد ی و خانوم بودی بعد هم رفتیم با هم یکم خرده ریز واسه هفت سین خریدیم و اومدیم .چند روز پیش 3 روز تب کردی واااااااااااای اونم دم عید خالا خوبه من کارم تموم بود بردمت کیلینیک گفت سرماخوردی اخه روز فبل خونه مامان جون بودیم با اب نما بازی کرد ی و تمام لباست خیس بود و نزاشتی عوض کنم اینم نتیجش تو تب میسوختی و گریه میکردی شب سوم تبت قطع شد تو این 3 رو زهیچی نخوردی به زور و با گریه بهت اب پرتغال دادم خوردی. امروز هم که روز 28 اسفند ماه 1393 هست و من واست مینویسم باز صبح سرفه کردی و گلو درد داری باز گریه و مریضی این دم اخری نمیدونم چرا همه ذوقم واسه عید کور شد شاید مریض بودن تو یا این نق زدنات شاید هم .......اهان راستی چهار شنبه اخر سال را هم به عشق تو بابا ساعت 11 و نیم اومدیم و رفتیم اتیش باز ی و تو کلی شاد بودی و دست زدی و رقصیدی همش نگران بودم از اتیش بترسی ولی برعکس کلی کیف کردی تو بغل من و بابا از اتیش پریدی و میخندیدی خدا را شکر بهانه قشنگ من برای زندگی.خوب دیگه فکر کنم مطلب خواصی نباشه که یادم نبوده و ننوشته باشم تو این سال 93 امیدوارم سال جدید سا 94 واسه همه دوستان نی نی وبلاگ سال خوب و پر ازوزهای قشنگ باشه به امید خدا اینم از یک سری عکسهات این هم چهارشنبه سوری با عشق کوچولوی خودمون