سفرنامه شمال روز دوم
فردا صبح بعد از صرف صبحانه راهی دریا واسه شنا شدیم بابایی که کلی ذوق شنا داشت نتونست شنا کنه چون دریا خیلی کثیف بود ولی عمه و مامان شهناز و من کمی شنا کردیم و موقعه ای که من داخل اب بودم شما کنار مامان شهناز بودی و با خانومهای نجات غریق مشغول بازی بودی و کلی ذوقت را میکردنبعد از اب اومدم بیرون شیرت دادم و رفتیم پیش بابا و کلی عکس گرفتم ازت. ناهار را خوردیم و راهی رامسر شدیم و تو را با عمه و مامان شهناز سرگرم بودی و میخوابیدی داخل ماشین کلی ذغال اخته و پسته تازه خوردیم و از جاده لذت میبردیم شب رسیدیم رامسر و یه ویلای تمیز گیر اوردیم و بعد از یه استراحت وشر دادن به تو رفتیم کنار دریا که تو همچنان خواب بودیاومدیم ویلا و وسایل ناهار فردا را که ماهی تازه بود اماده کردیم و صبح بعد از کلی پرس و جو از اهالی رامسر رفتیم جنگل دالخالنی که بعد از جواهر ده دومین جای دیدنی رامسر بود و واقعاااااااااا هم عالی و قشنگ بود وسطهای جنگل بساط ناهار را پهن کردیم ما بودیم و گنجشک و درخت . بعد هم کلی عکس گرفتیم و راهی استارا شدیم چون بابایی میخواست واسه مغازه خرید کنه تو راه بارون گرفت و هوا سرد بود ولی تو خواب بودی. بیچاره بابایی کلی خسته شده بود با هر بدبختی که بود تو اون جاده خراب و با کمک رانندگی عمه مریم ساعت 12 شب رسیدیم استارا با هزار زحمت چون دیر وقت بود زیاد سخت نگرفتیم و یه خونه گرفتیم و تا صبح با پشه های اونجا سر کردیم من که بیدار بودم و مواظب بودم که پشه نیشت نزنه ولی بااااااااااز دم صبح نیشت زدن و چند جای صورتت را خوردن و من از این بابت ناراحت بودمصبح دم خونه ای که بودیم کلی غاز بود که بابایی بردت تا اونا را ببینی و تو هم با تعجب نگاه میکردیاین هم عکس اوا با بایی کنار دریای چالوس و این هم اوااااااااااااااای اسمونی ماااااااااااااا اینجا هم بابایی بردت تا غازها را ببینی استارا دم خونه از دیدن این همهههههههه غاز تعجب کرده بودی اینجا هم لباس پوشیدی بریم جنگل که ازت با گلها تو ویلا ازت عکس گرفتم این هم عکس من و دختری وسط جاده و این هم عکسهای گلم تو جاده جنگل دالیخانی و باز هم اوا در حال فضولی داری به عمه نگاه میکنی که داشت با تلفن حرف میزد این هم عکس اخرت کنار دریا اوا و بابایی کنار دریا