سفرنامه شمال روز سوم
من کالسکه شما را باز کردم و سوار کالسکه شدی و تا رسیدیم بازار استارا داخل کالسکه خوابت برد و ما هم با خیال راحت خرید کردیم دم اخر بیدار شدی و شیرت دادم و از استارا واست یه کت و یه کلاه زمستونه خوشگل خریدم که خیلی بهت میاد.خریدهایی که بابایی انجام داد را اوردیم و سریع باربند را بستیم و سریع از اون خونه پر از پشه و استارا زدیم بیرون و دوباره تو جاددددددددددددهتصمییم گرفتیم بریم رامسر تو راه رفتیم رشت و من از یه دارو خونه واست یه دندون گیر کوچولو گرفتم و رفتیم داخل رشت یه دور زدیم و اب هویج بستنی خوردیم و ساعت 2 شب رسیدیم رامسر باز هم خستهخیلی سخت ویلا گیر اومد چون دیر وقت بود ولی بالاخره یه ویلای بزرگ گرفتیم و من شما را بردم حمام و سر حال اومدی و رفتیم کنار دریا و صبح بعد از صبحانه رفتیم چابکسر واسه جت اسکی و شنا که خیلیییی حال داد و تو هم از دیدن موج دریا تعجب کرده بودی هوا عالی بود ومن وبابایی رو ماسه ها واست هنر نمایی کردیم که عکساشو میزارم این دفعه همه شنا کردیم و جت اسکی خیلی خوش گذست به همه و همه راضی بودیم بعد شنا رفتیم دور دریا که ماشین گیر کرد تو شنا و 1 ساعت طول کشششششد تا درش اوردن و بعد رفتیم یه دوری تو شهر زدیم و با دریا عکس گرفتیم و صبح ساعت 9 صبح راهی اراک شدیم از جاده چالوس برگشتیم و ناهار جوجه کباب را به راه کردیم و تو تا ما ناها خوردیم داخل ماشین خواب بودی ولی تا بیدار شدی خراب کاری کردی که مجبور شدم کلا لباسات را عوض کنمساعت 9 شب رسیدیم اراک البته تو جاده جالوس یه بستنی خوردیم که عالی بود این هم من و بابایی سوار جت اسکی که تو هم پیش مامان شهناز بودی اینجا هم گذاشتیمت داخل شن که گریه کردی و ترسیدی این هم هنر نمایی بایایی روی ماسه ها واسه گل دخترش اینجا هم بغل من و بابایی کنار دریای رامسر باز هم اوا با خانواده کنار دریا دوباره اوای اسمونیییییییییییی ماااااااااااااا اینجا هم کنار ساحل رو ماسه ها