اوای عزیزماوای عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

اوای خوش زندگی ما

روزمره اوا و مامان

1392/9/1 0:08
نویسنده : مامان فریده
333 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااااام نفس مامانبغلامروز که برات مینویسم تو 5 ماه و13 روزه هستی ماچمیخوام از یه روز صبح تا شب که خونه هستیم را برات بگم . صبح ساعت 10 الی 11 بیدار میشی و من کنارت دراز میکشم و شیرت میدم و تو خدا را شکر بهتر میخوری و مثل همیشه با لبخندت دل من را میبریماچیکم رو تخت با هم بازی میکنیم بعد من مامی تو را عوض میکنم و صورتت را میشورم تا میخوام شیر اب را باز کنم میفهمی و صورتت را میکشی توهمنیشخندبعد تا تو تلوزیون نگاه میکنی من صبحانه میخورم و میام بهت قطره ا.د میدم که با مکافات میخوری و لبت را قفل میکنی و میفهمی خیلی با هوشییییی گل مننیشخندمن یکم کارهای خونه را انجام میدم و میام دوباره شیرت میدم اگه خوابت بیاد یه نیم ساعت میخوابی و گرنه میخوای بغل شی اگه کاری نداشته باشم بغلت میگیرم و میچرخیم تو خونه ولی اگه مامان کار داشته باشم تو گریه میکنی و من مجبور میشم عروسکهات را میدم دستت که تو هم مبکنی تو دهنتکلافهو بعضی وقتها هم داخل رورعک میزارمت که اونم لیس میزنی ومیخوری. گل من هنوز مجرای اشکت بسته و من مجبورم چشمت را بمالم که گریه میکنی و دستم را میکشی الهی بمیرم مامان چشمام پر از اشک میشه گریه الهی دستم  بشکنه ولی مامان نمالم خودت اذیت میشی هر روز صبح که بیدار میشی دلم میخواد دیگه قی نبینم خدا خودش کمک کنه چشمت با مالش خوب بشهمتفکرناهار را که اماده کردم شیرت میدم و بابایی نزدیک 2.30 میرسه و باهات بازی میکنه و بعد از ناهار میخوابیم تو 2 ساعت شاید هم 1 ساعت میخوابی بعد عصر با عروسکات مشغول میشی و شیر میخوری و همه کلمات را تو بازی میگی زیاد میگی اااااااااااااااااا با فتحه و نننننننننننن و میگی ممممممممممم الهی دورت بگردم بابا ساعت10 میاد و تا من شام حاظر کنم  با بابا مشغولی گاهی وقتی بابا هست حریره بادوم بهت میدم که سر گرمت کنه گاهی هم خودم بدون بابا  بهت میدم البته باید کلی کلک سوار کنمچشمکساعت11.5 میخوابیم  2 بار واسه شر بیدار میشی خوابراستی با خوردن قطره اهن هم با هم مشکل داریم ولی در اخر من برنده مشم و تو بازندهبازندهاین بود یک روز  با من و اوااااااااااا  این هم عکست در حال خوردن عروسک وقتی تنهایی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)