اوای عزیزماوای عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 6 روز سن داره

اوای خوش زندگی ما

برف اومد هوراااااااااااااا

1392/10/17 19:15
نویسنده : مامان فریده
220 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر شیرین عسل منبغل  بالاخره اصفهان زیبای ما هم بعد از 7 الی8 سال برف اومد اون هم چه برفی یه 10 سانتی بارید و نشست.خدار ا شکرقلبدیروز صبح اونقدر هوا ابری بود که اتاق خواب تاریک بود و من و تو بعد از رفتن بابایی تا ساعت 1 ظهر خوابیدیم تازه اگه مامور اتش نشانی زنگ خونه را نمیزد معلوم نبود تا کی میخوابیدیم خوابولی من که حسابی سر حال شدم و با یه انرژی مضاعف به تو میرسیدم قلببعد درست کردن غذا بابا زنگ زد که برف اومده  گفتم اره دیدم ناهارت را دادم و واست زرده بلدرچین اپز کردم چون با ماست نخوردی ریختم تو غذات و خوردی و دوباره بعد از غذا از 3و نیم تا 6 خوابیدی  و چون خواب بودی نتونستیم با خاله ها بربم برف بازی ناراحت بابا رفت مغازه ولی چون پاساژتعطیل بود با دو تا همکاراش رفت بیرون و بعد از 1 ساعت زنگ به ما و گفت اماده باشید بریم برف بازی ما هم تند تند اماده شدیم و رفتیم پل خواجوووووو  که خیلیییییییی شلوغ بود و مردم حسابی برف بازی میکردن و خوشحال از اولین برفی که نشسته بود بابا از من بیشتر ذوق داشت از تو عکس بگیره وسط برفا نیشخندمیگفت با همکارام که بیرون بودم بهم خوش نمیگذشت چون تو و اوا نبودین  میگفت هر جا زن و بچه ادم نباشن اونجا صفا نمیده. وای میبینی مامان چه بابای مهربونی داریفرشتهماهم پیاده شدیم کلی عکس گرفتیم از تو البته دم اخر شروع کردی به گریه ونق زدن از شالی که دور دهنت بسته بودم واز این که دور پتو بودی شاکی بودی اخه نمیشد مادر جون شالت را باز کنم سرما میخوردی واسه همین سریع برگشتیم داخل ماشین ولی از گوله برفی بی نصیب نموندم و بابا 2 تا گوله زد به پاهام .چشمک با وجد تو نمیشد جوابش را بدم نیشخندولی بیخیال خیلی خوش گذشت بهمون هوااااااا عالیییییییییی بود و شهرمون زیباتر شده بوداین هم عکسها برفی مااینجا یکم شالت رادادیم پایین که صورتت معلوم بشهاکلاهت اومده بود رو چشمت الهی بمیرم برات هیچی ازت پیدا نیستفدای اون چشمات مامانتا گرفتمت بغل اروم شدیقربون اون نگاه مضلومت برم مناین هم خانواده 3 نفره ماااااااااتو برفهاااااااااااااااااااینجا دیگه هیچی ازت معلوم نیست محو شدیبابادوست داشت با این درختها که روشون برف اومده بود و خوشگل شده بودن هم یه عکس باهات بگیره که دیگه گریه هات بیشتر شد موش کوچولوی مامانبابا ول کن دوربین نبود و از تو ماشین هم از ما عکس گرفت تا رسیدیم تو ماشین ساکت شدی و خوشحالدیگه شیشه را دادم بالا ولی باز بابا عکس میگرفتاینجا دیگه کلاه و شال و پتو نبود و دخترم خوشحااااااااااااااااااال و خندون و بعد هم شیر خوردی و لالا کردی شام هم مثل همیشه این چند شب زحمت دادیم به مامان جان مرضیه که همه بودن و تو هم واسه همه دلبری میکردی و همه از تو و با تو بودن لذت میبردن و سرگرم بودن در اخر از شوهررررررررررررر خوب و مهربونمممممممممم ارش عزیزم تشکر میکنم که لحظه های خوبی را برا من و اوا دخترمون ثبت میکنه از خدا میخوام که سایش بالای سرمون باشه بابا چراغ خونه من و دخترمههههههههههقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

فریبا
17 دی 92 20:38
میترا
18 دی 92 9:04
وای چه عکس های خوشکلی چه عکس سه نفر باحالی از طرف من اوا جان را ببوس
مامان فریده
پاسخ
ممنون فدات شم
مامان سینا
18 دی 92 10:50
عکسایی که گذاشتی خیلی نازه عزیزم ایشالا همیشه به شادی
مامان فریده
پاسخ
مرسی چشمات ناز میبینه
مامان محمدهانی جون
18 دی 92 11:52
آواجون سرما نخوری عزیزم.خوب شد بابایی و مامانی تو صورتتو پوشوندند.چه عکسای هنری ای...ما که توبرف جرات نکردیم محمدهانی رو ببریم بیرون.از بیرون تماشاگر بودیم.خدارا شکر اصفهان هم برف اومد
مامان فریده
پاسخ
نه خدا را شکر سرما نخورد محمد هانی را ببوسhttp://www.niniweblog.com/images/smilies/smile_thum/42.gif
مامان آوا
18 دی 92 15:19
وای خیلی عکس های قشنگی شده چجوری تواون برف آوا جون بردی بیرون
مامان فریده
پاسخ
به راحتی
samane
19 دی 92 18:18
ایول به مامان بابای زرنگ وپر انرژی
مامان فریده
پاسخ
امیدوارم تو هم واسه نی نی پر انرژی باشی واسه نی نی
سمانه‏(خاله ي فريما‏)‏
20 دی 92 14:44
ماشالا جه دخمل نازي دارينخدا حفظش كنهخوشحال ميشم به وب فريما بياييداكه دوست داشتيد به وب من هم بياييد www.parnaz.roomfa.com
مامان فریده
پاسخ
ممنون فدات شم چشم حتما
مامان علی کوچولو
20 دی 92 22:20
خیلی عکسای قشنگی بود , کاش ما هم اصفهان بودیم
زهرا عمه سروش
21 دی 92 12:12
وااای خوش به حالتون،اونجا چقدر برف باریده خیلی عکساتون قشنگه
مامان فریده
پاسخ
ممنون مگه شهر شما برف نیومده