اوای عزیزماوای عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

اوای خوش زندگی ما

جمعه هفته پیش

1393/9/13 21:16
نویسنده : مامان فریده
245 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه اون هفته بعد از خوردن صبحانه و بعدش ناهار هر کاری کردم نخوابیدی و میخواستی شیطونی کنی .خستهبابا اومد گفت حالا که نمیخوابه بریم بیرون تو ماشین میخوابه منم قبول کردم ورفتیم با بابا کارواش ماشینو شستیم تو هم همون موقع خوابت برد حدود 1 ساعتی خوابیدی  تا  ماشین تو کارواش بود با اون همه سر صدا تعجببعد دوباره بیدار شدی می می خوردی و بازززززززز خوابیدی تا رفتیم تو پارکینگ هایپر استار بیدارت کردم اینقدر خوابت میومد هر چی صدات میزدم بیدار نمیشدی بس که خسته بودی خلاصه کلاتو سرت کردم تا چشمت خورد به ادمها و سر و صدا بیدار شدی و خوشحال نشستی داخل سبد خرید تا من و بابا خریدمونو انجام دادیم بعد بابا خریدا رو برد گذاشت داخل ماشین و اومد تا اومدن بابا من بهت بقیه کولوچتو دادم خوردی و یه چند تا هم چوب شور خوردی و واسه خودت قدم میزدی منم به دنبالت هر کاری میکردم دستتو بدی من نمیدادی و میخواستی خودت راه بری خسته یکی دو دفعه هم نزدیک بود بخوری زمین بس زمینا لیز و سر بود دیگه ترسیدم بخوری زمین بغلت کردم .و به زور نگهت داشتم دلخورتا بابا اومدرفتیم طبقه بالا اونجا گذاشتیم حسابی راه رفتی و واسه خودت کیف کرده بودی میدوییدی دنبال بچه ها و خوشحال بودی .بعد هم رفتیم شهر بازی سر پوشیده تو همون طبقه که بر خلاف همیشه که ازش میترسیدی این بار اصلا نترسیدی و کلی هم کیف کردی از دیدن اون همه نی نی و تو بغل بابا نانای میکردی تعجب خواستیم سوار وسایل بازی بشی ولی دیدی ترسیدی یکم همون طور خواموش نشستی .واسه منو بابا و تو خیلی خوب بود که تو دیگه نمیترسی و با ما همکاری میکنی البته این به نفع خودته  هوراااااااااا جشن.خلاصه تا ساعت 11 اونجا بودیم بعد اومدیم خونه خریدا رو با بابا گذاشتیم جابه جا کردیم و بعد  شام و لالا چون خسته بودی و راه رفتی زود خوابت برد بدون شیطونی کردن خندونکاهان راستی اینا را هم واسه تو از هایپر خریدیم مبارکت باشه گلممحبتلیوان نی دار واسه اوا جونی لیوان قبلیت ازش اب میریخت وقتی بر میگردوندی ودرش هم زود خراب شد ولی این جنسش عالی  همون طور قیمتششششششش خخخخخقه قهه                                این هم یه بسته 3 تایی رنگ انگشتی واسه عشقممممممممممبوس

پسندها (2)

نظرات (0)