متفرقه از نوع عکس 21 و 22 ماهگی
یه روز با دیانا و مامانش رفتیم خیابون و پاشاز گردی و بعد هم رفتیم سیب زمینی خوردیم کلی شیطونی و گریه و خنده و داد و فریادو خستگی داشتیم از دست شما وروجکها اینم یه روز عصر که رفتیم خونه خاله مهسا و باز حسابی شیطونی و بدو بدو کردین با شهنام حسابییییییییی جور شدییه روز دوتایی با هم مریض شدیم اول تو بعد من وااااااااای که چه روزهایی بود اینجا هم مریض بودی دست تنها یه روز هم بابا نبود رفت تهران من و تو شب تا صبح تنها بودیم دوبار بردمت دکتر تا خوب شدی و خودم هم بدون استراحت سر پایی خوب شدم بابا هر شب میومد واسمون اب پرتغال میگرفت و تو خیلییییی خوب خوردی واسه همین سریع خوب شدی خدا را شکر و همکاری کردی تو غذا خوردن و دارو خوردن افرین به تو دختر خوبم بمیرم برای اشکات داری واسه می می گریه میکنی .تازه از حمام اوده بودیم ببین چه تمیز شدی این لباسی هم که تنته خاله فاطمه داده بهت دستش درد نکنه داری با خاله مهسا الو میکنی بهش میگی اوخ شدی الهی من دورت بگردم مریضیتو نبینم با این حالت همچنان شیطونی میکردی مثلا اون بالشت را گذاشتیم که تو نزدیک تی وی نشی ولی یه روز جمعه با بابا 3 تاییر فتیم پاشاز سیتی سنتر و گشتیم تو سوار این ماشین شدی