هدیه یک سال و نیم شدن دخترمون
دو روز بعد از واکسن هوای شهر ما از صبح بارونی بود و تا خود شب به لطف خدا بارون میبارید همون شیب بارونی تو نم نم بارون بابا اومد دنبالمون رفتیم واست نیم بوت خریدیم . به مناسبت 18 ماهگیت تو مغازه تا اقاهه خواست کفش را تو پات امتحان کنه زدی زیر گریه و نتونتیم پات کنیم چون تازه واکسن زده بودی تا چند روز هر کی به پات دست میزد گریه میکردی فکر کردی میخواین امپولت بزن دست میزدی به پات خلاصهه از اون پاساژنا امید و ناموفق و عصبی از دستت اومدیم بیرون رفتیم تو یه مغازه دیکه که سرتو گرم کردیم ولی باااااااااااز گریه کردی و نذاشتی کفش تو پات بره ولی چون سایز و مدلش انتخاب شد و منو تو از مغازه اومدیم بیرون وبابا حساب کرد و اومدیم تو ماشین واست سیب زمینی خریدیم خوردی و خوشحال با کفشات بازی میکردی مبارکت باشه عشقم قابلتو نداره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی