اوای عزیزماوای عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

اوای خوش زندگی ما

هدیه یک سال و نیم شدن دخترمون

1393/9/8 1:23
نویسنده : مامان فریده
215 بازدید
اشتراک گذاری

دو روز بعد از واکسن هوای شهر ما از صبح بارونی بود و تا خود شب به لطف خدا بارون میبارید  همون شیب بارونی تو نم نم بارون  بابا اومد دنبالمون رفتیم واست نیم بوت خریدیم . به مناسبت 18 ماهگیت جشنتو مغازه تا اقاهه خواست کفش را تو پات امتحان کنه زدی زیر گریه و نتونتیم پات کنیم چون تازه واکسن زده بودی تا چند روز هر کی به پات دست میزد گریه میکردی فکر کردی میخواین امپولت بزن دست میزدی به پات خستهخلاصهه از اون پاساژنا امید و ناموفق و عصبی از دستت اومدیم بیرون رفتیم تو یه مغازه دیکه که سرتو گرم کردیم ولی باااااااااااز گریه کردی و نذاشتی کفش تو پات بره ولی چون سایز و مدلش انتخاب شد و منو تو از مغازه اومدیم بیرون وبابا حساب کرد و اومدیم تو ماشین واست سیب زمینی خریدیم خوردی و خوشحال با کفشات بازی میکردی  مبارکت باشه عشقم قابلتو ندارهمحبت

پسندها (4)

نظرات (4)

میترا
9 آذر 93 15:24
مامان نازنین جون
9 آذر 93 23:35
مبارکه خاله جون، خیلی خوشگلن،انشاا... که به سلامتی بپوشی
مامان کیمیا
10 آذر 93 17:38
خیلی خوشگله،مبارکت باشه عزیزم
مهشاد
12 آذر 93 17:31
سلام. خیلی نازه. مبارک. دوست داشتین ما رو لینک کنین.