سفرنامه شمال روز سوم
من کالسکه شما را باز کردم و سوار کالسکه شدی و تا رسیدیم بازار استارا داخل کالسکه خوابت برد و ما هم با خیال راحت خرید کردیم دم اخر بیدار شدی و شیرت دادم و از استارا واست یه کت و یه کلاه زمستونه خوشگل خریدم که خیلی بهت میاد.خریدهایی که بابایی انجام داد را اوردیم و سریع باربند را بستیم و سریع از اون خونه پر از پشه و استارا زدیم بیرون و دوباره تو جادددددددددددده تصمییم گرفتیم بریم رامسر تو راه رفتیم رشت و من از یه دارو خونه واست یه دندون گیر کوچولو گرفتم و رفتیم داخل رشت یه دور زدیم و اب هویج بستنی خوردیم و ساعت 2 شب رسیدیم رامسر باز هم خسته خیلی سخت ویلا گیر اومد چون دیر وقت بود ولی بالاخره یه ویلای بزرگ گرفتیم و من شما را بردم حمام...
نویسنده :
مامان فریده
11:29