اوای عزیزماوای عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

اوای خوش زندگی ما

دوهفته اخر فروردین ماه

دو روز بعد از سیزده بدر مامان بزرگ من یه مهمونی شام داد واسه عیددیدنی و همه دور هم بودیم و حسابی خوش گذشت .قبلش هم ما تو را بردیم پارک بازی کردی و بعد هم رفتیم هایپر استار هم واسه خونه خرید کردیم هم واسه بابا ارش یه ساعت خوب و خوشگل خردیدیم مبارکش باشه شب هم رفتیم خریدها را گذاشتیم خونه و رفتیم مهمونی خونه مامان بزرگ .اینم عکسهات خونه مامان بزرگ و  گشتن به صورت مستقل تو در هایپر                                    روز جمعه هفته بعد هم من چون بابا ارش مغازه نبود و...
20 ارديبهشت 1394

سیزده بدر 1394

سیزده بدر امسال اصفهان بودیم و با خونواده عمو وبابا حسین رفتیم باغ بهادران و حسابییی خوش گذشت یکی از بهترین سیزده بدرهای عمرم بود چون تو حضور داشتی و من از وجودت لذت میردم وقتی میدیدم بهت خوش میگذره و خوشحالی ناهار جوجه زدیم با  پلو و بعد هم خوشمزه جات زدیم بعد هم قلیون و چایی  و هندونه و میوه و رقص و اواز و تو حسابی رقصیدی با سونیا .بعد هم سیب زمینی گذاشتیم داخل اتیش و پخت وااااااااااای که چقدر عالی شده بود و تو هم دوست داشتی و حسابی خوردی و بازی کردی ساعت 9 راه افتادیم سمت خونه حسابی بوی دود گرفتیم از اتیش ولی خیلی خوش گذشت.جای همه خالی فرداش هم منو تو رفتیم حمام و تا ظهر خوابیدیم و خستگی در کردیم اینم عکسهای سیزده بدر ...
18 ارديبهشت 1394

سفر نوروزی به اراک

خوب باز اومدم تا واست بنویسم ببخش که دیر به دیر میام .اخه خیلی شیطون شدی نمیزاری بشینم پای لب تاب تا میام باز کنم میای شروع میکنی دکمه زدن خوب جونم واست بگه که فردای تولد نورا دختر دایی چمدون بستیم و رفتیم اراک و تا 11 فروردین اراک بودیم.خیلی خوش گذشت در کنار مامان شهناز مهربون که مثل مامان خودم دوستش دارممممم و واسش احترام قاعلم. عمه مریم که صبح میرفت سر کار تا اخر شب زیاد ندیدمش ولی در کل مسافرت خوبی بود و به تو حیلی خوش گذشت .یه روز مامان بزرگ اومد و من شام لازانیای لقمهای درست کردم براشونن که خیلیییییی دوست د اشتن و مامان بزرگ حسابی تعریف کرد واسه دسر هم چیز کیک درست کردم که به به عالیییییییی شده بود . یکی دو روز هم بارون گرفت و هوا سر...
18 ارديبهشت 1394

ادامه عکسهای نوروزی

این پست هم عکسهای عید دیدنی و گشت و گذار تو یه روز بارونی و اولین تجربه تو تو جادر غذا خوردن بود که حسابی لذت بردیم وبهت خوش گذشت و بعد هم شام یهویی رفتیم خونه عمو و زن عمو کتلت درست کرد و دور هم بودیم .و عکسهای تولد نورا دایی مهدی یه شب خوب دیگه تو نوروز بود پست بعدی عکسهای نوروزی سفر به اراک و سیزده بدر ...
3 ارديبهشت 1394

نوروز 94

سلام دختر کوچولوی مامان بالاخره اومدم با عکسها و خبرهای نوروزی امسال لحظه تخویل سال دیر وقت بود .منو تو صبح حمام کردیم خونه را مرتب کردیم و خوابیدیم که واسه شب بتونیم بیدار باشیم .ولی چون بابا مغازه بود و سرش شلوغ دیر اومد دایی کریم دایی من واسم ماهی و سبزه خرید و تو هوای بارونی اون شب بهم رسوند  دستش درد نکنه دایی خوبم و من هفت سین انداختم با کلی ذوق و شوق وبهت شام دادم و لباس تنت کردم و ازت چند تا عکس انداختم با بدبختی و بعد خوابت برد بابا هم ساعت 1 و نیم شب اومد خونه و رفت حمام تو هم از سرو صدا بیدار شدی و خوشحال تشستی جلوی تی و ی.منو بابا شام خوردیم بعد خوابیدیم ولی تو  رضایت به خواب نمیدادی و میخواستی بیدار شدی میگفتی تی وی...
3 ارديبهشت 1394

23 ماهه شدی

عشقممممممممم 23 ماهگیت مبارککککککککک . یه ماه دیگه بزرگ تر شدی دیگه چیزی نمونده تا 2 ساله بشی واییییی باورم نمیشه . کلی عکس و مطلب از عید و سیزده بدر دارم و این روزهای اخر دومین سال زندگیت هر کاری کردم نشد عکس از گوشی بریزم رو کامپیوتر ولی به زودی با کلی عکس از نوروز میاممممممم . بوسسسسسس   ...
25 فروردين 1394

دم دمهای عید

همیشه از بچگی اسفند ماه را دوست داشتم به خاطر ماهی قرمز و سبزه و عید و عیدی گرفتن و لباس نو و خونه تکونی خلاصه که هنوز هم مثل بچگی ذوق عید  دارم و صد البته وجود تو بهم امید و ذوق میده تو این همهمه ادمهای نامرد و زمونه بیمعرفت وتوی این دنیا فقط و فقط عشق به تو دختر یکی یه دونمه که منو سرپا نگه میداره . امسال بعد از از شیر گرفتنت چند رو زهوا خوب بود بردمت پارک و حسابی بازی کردی و عاشق پارکی هرجا فضای سبزمیبینی شروع میکنی شعر تاب تاب عباسی را میخونی اینقدرررررررررر قشنگ و دقیق میخونی ادم ضعف میکنه برات . خوشبختانه امسال خرید لباس نداشتیم وهمه چیز از قشم خریدیم و از این ترافیک و شلوغی راحت شدیم .امسال هم مثل تمام این سالهایی که ازدواج کردم...
28 اسفند 1393