اومدیم خونه خودمون
بعد از 15 روز خوردن و خوابیدن راهی خونه خودمون شدیم با اشک از مامان جان و بابا جان خداحافظی کردیم و اومدیم خونه تا اومدیم بالا شیر خوردی و خوابیدی ومنم تند تند ساکها را باز میکردم و تا لالا بودی عروسکهایی که واست هدیه اوردن را داخل اتاقت جا دادم واومدم کنارت خوابیدم .صبح بابایی با قربون صدقه رفتن ازت خدافظی کرد و من و تو تنها شدیم کلی برات حرف زدم و بعد خوابوندمت ورفتم سراغ کارام ولی از اونجایی که همش دلواپست بودم فقط وقت میکردم ناهار درست کنم همش نکران بودم دست خودم نبود میشستم بالای سرت و نگات میکردم تا ظهر که بابا بیاد. بعد از 5 روز مامان بزرگت یعنی مامان بابا ارش همراه عمو فرهنگ وخانوادش با خاله فرزانه خاله بابا ارش از اراک ا...
نویسنده :
مامان فریده
17:24